عارف کیست ؟
شیخ بها در کشکول می گوید : عارف کسی است که خدای تعالی او را شاهد صفات و اسماء و افعال خویش فرماید ، پس معرفت حالتی است که از شهود پدید آید .
ارکان اربعه عرفان
سالکین عزیز بدانند که عرفا و اساتید اخلاق برای سلوک الی الله شرایطی و برای سالک وظلیفی مقرر کرده اند . اگر سالک نتواند کسی یا فردی را به استادی خود انتخاب کند , که می گویند :
قطع اين مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
همانطور که می دانید باید دست در دامان رهبری آگاه داشته باشید تا رحمان را از شیطان جدا و سوا نماید . اما اگر نتوانید رهبری آگاه پیدا نمایید می توانید ازمکتوبات این حقیربه عنوان چراغ راهی برای سالکین الی الله استفاده نمایید.
بنده پير خراباتم که لطفش دائم است
ور نه لطف شيخ و زاهد گاه است و گاه نيست
و اما ارکان سلوک:
1) مشارطه
شرط کردن با اعضاء و جوارح و نفس خود که امروز نمی توانید مرابه گناه وادار کنید.
ای دست من با تو شرط می کنم که نگذارم امروز گناه کنی و الی آخر
2) مراقبه
یعنی مواظبت کردن و نگهبان شدن فکر و قلب از ارتکاب به گناه که در اعضاء و جوارح اثر می کند( یا مراعات نمودن حضور دوست ) سالک باید توجه داشته باشد که در تمام
طول روز و شب حالت مراقبه را از دست ندهد و مراعات رقیب خود (نفس) را بنماید. که اگر ساعتی از نفس غافل شدید سرمایه خود را ضایع کرده اید .و اگر حال مراقبه ادامه یابد امید زیادی است که درهای ملکوت به روی سالک گشوده گردد.
3) محاسبه
حساب نمودن اعمال روزانه و رسیدگی به اعمال هر روزه چنانچه گویند بنده از زمره متقین محسوب نمی شود تا آنکه به حساب خود برسد .
4) معاتبه ( معاقبه یا مجاهده)
یعنی تنبیه کردن نفس تا بترسد به این نحوکه اگر در محاسبه متوجه گناهی شد یا ترک واجبی نمود خود را تنبیه نماید
مثال : اگر امروز نماز صبحم قضا شد بیست روز روزه می گیرم زیرا تکرار گناه و سستی انس با گناه را بوجود می آورد پس باید تنبیهی در نظر گرفته شود
محاسبه
چهارمین گامی که علمای اخلاق برای رهروان این راه ذکر کردهاند، محاسبه است; و منظور این است که هر کس در پایان هر سال یا ماه و هفته و یا در پایان هر روز به محاسبه کارهای خویشتن بپردازد، و عملکرد خود را در زمینه خوبیها و بدیها، اطاعت و عصیان، خدا پرستی و هوا پرستی دقیقا مورد محاسبه قرار دهد، و درست مانند تاجر موشکاف و دقیقی که همه روز یا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسی تجارتخانه خود میپردازد و سود و زیان خویش را از دفاتر تجاری بیرون میکشد و ترازنامه و بیلان تنظیم میکند، به یک محاسبه الهی و معنوی دست زند و همین کار را در مورد اعمال و اخلاق خویش انجام دهد.روشن است محاسبه چه در امر دین باشد یا دنیا یکی از دو فایده مهم را دارد: اگر صورتحساب، سود کلانی را نشان دهد، دلیل بر صحت عمل و درستی راه و لزوم تعقیب آن است; و هر گاه زیان مهمی را نشان دهد دلیل بر وجود بحران و خطر و احتمالا افراد مغرض و دزد و خائن و یا خطا کار و ناآگاه در تجارتخانه اوست که باید هر چه زودتر برای اصلاح آن وضع کوشید.در این زمینه نیز در منابع اسلامی اعم از آیات و روایات اشارات پر معنایی دیده میشود.آیات زیادی از قرآن خبر از وجود نظم و حساب در مجموعه جهان آفرینش میدهد، و انسانها را به دقت و اندیشه در این نظم و حساب دعوت میکند; از جمله، میفرماید:
«و السماء رفعها و وضع المیزان- ان لاتطغوا فی المیزان; آسمان را برافراشت و میزان و قانون در آن گذاشت، تا در میزان طغیان نکنید (و از مسیر عدالت و حساب منحرف نشوید)!» (الرحمن، آیات7 و 8).در جای دیگر میخوانیم: «و کل شیء عنده بمقدار; و هر چیز نزد او (خدا) مقدار معینی (حساب روشنی) دارد..» (سوره رعد، آیه8).و نیز میفرماید: «و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم; و خزائن همه چیز فقط نزد ما است و ما جز به اندازه معین آن را نازل نمیکنیم.» (سوره حجر، آیه21)از سوی دیگر قرآن مجید در آیات متعددی از حساب دقیق روز قیامتخبر داده است; از جمله، از زبان لقمان حکیم خطاب به فرزندش چنین نقل میکند: « یا بنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة او فی السموات او فی الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر; پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشهای) از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامتبرای حساب) میآورد; خداوند دقیق و آگاه است!» (سوره لقمان، آیه16).و نیز میفرماید: « و ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله; اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا پنهان نمایید، خداوند شما را بر طبق آن محاسبه میکند.» (سورهبقره، آیه284).
این مساله بقدری مهم است که یکی از نامهای روز قیامت، «یومالحساب» است: «ان ال-ذین یضلون عن سبیل الله له-م عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب; کسانی که از راه خدا منحرف میشوند، به خاطر فراموش کردن روز حساب عذاب شدیدی دارند!» (سوره ص، آیه26)مساله حساب در قیامتبقدری روشن و آشکار است که انسان را در آنجا حسابرس خودش میسازند، و به او گفته میشود: «اقرء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا; (در آن روز به انسان گفته میشود) نامه اعمالت را بخوان، کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی!» (سوره اسراء، آیه14).با این حال و با توجه به این شرایط که همه چیز در دنیا و آخرت دارای حساب است، چگونه انسان میتواند از حساب خویش در این جهان غافل بماند; او که باید فردا به حساب خود برسد چه بهتر که در این دنیا ناظر بر حساب خویش باشد; او که میداند همه چیز در این جهان حساب و کتابی دارد چرا خود را از حساب و کتاب دور دارد؟!بنابراین، مجموعه آیات فوق و مانندآن این پیام مهم را برای همه انسانها دارد که هرگز محاسبه را فراموش نکنید، و اگر میخواهید بارشما فردا سبک باشد، در این جهان به حساب خویش برسید، پیش از آن که در آن جهان به حساب شما برسند.
در روایات اسلامی، مساله از این هم گستردهتر است; از جمله:
1- درحدیث معروف رسولخدا صلی الله علیه و آلهمیخوانیم:«حاسبوا انفسکم قبل انتحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا و تجهزوا للعرض الاکبر;خویشتنرا محاسبهکنید پیشاز آنکه به حساب شما برسند و خویش را وزن کنید قبل از آن که شما را وزن کنند! (و ارزش خود را تعیین کنید پیشاز آنکه ارزش شما را تعیین نمایند) و آماده شوید برای عرضه بزرگ (روز قیامت)!» (12)2- در حدیث دیگر از همان حضرت خطاب به ابوذر میخوانیم: « یا اباذر حاسب نفسک قبل ان تحاسب فانه اهون لحسابک غدا وزن نفسک قبل ان توزن …; ای ابوذر! به حساب خویش برس، پیش از آن که به حساب تو برسند، چرا که این کار برای حساب فردای قیامت تو آسانتر است، و خود را وزن کن پیش از آن که تو را وزن کنند!» (13)3- در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام میخوانیم که فرمود: « ما احق للانسان ان تکون له ساعة لایشغله شاغل یحاسب فیها نفسه، فینظر فیما اکتسب لها و علیها فی لیلها و نهارها; چقدر شایسته است که انسان ساعتی برای خود داشته باشد، که هیچ چیز او را به خود مشغول نسازد و در این ساعت، محاسبه خویش کند و بنگرد چه کاری به سود خود انجام داده و چه کاری به زیان خود، در آن شب و در آن روز.» (14)در این حدیثبوضوح مساله محاسبه در هر روز، آن هم در ساعتی که فراغتبطور کاملحاصل باشد، آمدهاست; و اینامر از شایستهترین اموربرای انسانشمردهشدهاست.4- همینمعنی درحدیث امامصادق علیه السلام به شکل دیگری آمده است، میفرماید:«حق علی کل مسلم یعرفنا، ان یعرض عمله فی کل یوم و لیلة علی نفسه، فیکون محاسب نفسه، فان رای حسنة استزاد منها و ان رای سی-ئة استغ-فر منها لئلا یخزی یوم القیامة; بر هر مسلمانی که معرفت ما را دارد لازم است که اعمال خود را در هر روز و شب، بر خویشتن عرضه بدارد، و حسابگر نفس خود باشد; اگر حسنهای مشاهده کرد برای افزودن آن کوشش کند، و اگر سیئهای ملاحظه نمود از آن استغفار نماید، مبادا روز قیامت رسوا گردد
5- همین معنی از امام کاظم علیه السلام به گونه دیگری روایتشده است; فرمود: «یاهشام لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنة استزاد منه و ان عمل سیئا استغفر الله منه و تاب; کسی که هر روز به حساب خویش نرسد از ما نیست، اگر کار خوبی انجام داده از خدا توفیق فزونی طلبد (و خدا را بر آن سپاس گوید)و اگر عمل بدی انجام داده استغفار کند و به سوی خدا برگردد و توبه کند!» (16)روایات در این زمینه فراوان است، علاقهمندان میتوانند برای توضیح بیشتر به مستدرکالوسائل، کتاب الجهاد، ابواب الجهادالنفس، مراجعه نمایند. (17)این روایات بخوبی نشان میدهد که مساله محاسبه نفس در اسلام از اهمیت والائی برخوردار است، و کسانی که اهل محاسبه نفس نیستند، از پیروان راستین ائمه اهلبیت علیهم السلام محسوب نمیشوند!در این روایات به فلسفه و حکمت این کار نیز بروشنی اشاره شده است که این کار میتواند مایه فزونی حسنات، و جلوگیری از سیئات و جبران آنها گردد، و از سقوط انسان در گرداب هلاکت و غرق شدن در دریای غفلت و بیخبری جلوگیری کند.راستی چرا ما با امور مادی و معنوی حداقل یکسان برخورد نکنیم؟! امور مادی ما حساب و کتاب و دفترروزنامه و دفتر انبار و دفتر کل و دفاتر دیگر دارد،ولی برای امور معنوی حتی حاضر به یک حساب به اصطلاح سرانگشتی نیز نباشیم، در حالی که امور معنوی به درجات بالاتر و والاتر است و اصولا قابل مقایسه با امور مادی نیست! به همین دلیل، در حدیث پر معنایی از پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم: «لایکون العبد مؤمنا حتی یحاسب نفسه اشد من محاسبة الشریک شری-که، و السید عبده ; انسان هرگز اهل ایمان نخواهد شد مگر این که در حسابرسی خویش سختگیر باشد; حتی سختگیرتر از حساب شریک نسبتبه شریکش و مولی نسبتبه غلامش!» (18)این موضوع به اندازهای مهم است که حتی جمعی از بزرگان کتابهائی در موضوع «محاسبةالنفس» نوشتهاند، از جمله محاسبةالنفس مرحوم سید بن طاووس حلی (متوفای سنه 664 ه . ق) و محاسبهالنفس مرحوم کفعی (از علمای قرن نهم هجری) و محاسبةالنفس فی اصلاح عمل الیوم و الاعتذار من الامس مرحوم حاج میرزا علی حائری مرعشی (متوفای 1344 ه . ق ) و محاسبهالنفس سید علی مرعشی (متوفای 1080 ه . ق) است. (19)
در اینجا اشاره به چند نکته لازم به نظر میرسد:
1- در این که چگونه باید نفس را «محاسبه» کرد
و خویشتن را پای حساب حاضر نمود و مورد باز خواست قرار داد; بهترین طریق همان است که در حدیثی از امیرمؤمنانعلی علیه السلام نقل شده که بعد از نقل حدیث پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: «اکیس الکیسین من حاسب نفسه; عاقلترین مردم کسی است که به محاسبه خویش پردازد» مردی از آن حضرت پرسید «یا امیرالمؤمنین و کیف یحاسب الرجل نفسه; ای امیرمؤمنان! انسان چگونه نفس خویش را محاسبه کند؟»
امام ضمن بیان مشروحی چنین فرمود:
«هنگامی که صبح را به شام میرساند، نفس خویش را مخاطب ساخته چنین گوید: ای نفس! امروز بر تو گذشت و تا ابد باز نمیگردد،و خداوند از تو درباره آن سؤال میکند که در چه راه آن را سپری کردی؟ چه عملی در آن انجام دادی؟ آیا به یاد خدا بودی، و حمد او را بهجا آوردی؟ آیا حق برادر مؤمن را ادا کردی؟ آیا غم و اندوهی از دل او زدودی؟ و در غیاب او زن و فرزندش را حفظ کردی؟ آیا حق بازماندگانش را بعد از مرگ او ادا کردی؟ آیا با استفاده از آبروی خویش، جلو غیبتبرادر مؤمن را گرفتی؟ آیا مسلمانی را یاری نمودی؟ راستی چه کار (مثبتی) امروز انجام دادی؟!
سپس آنچه را که انجام داده به یاد میآورد، اگر به خاطرش آمد که عمل خیری از او سر زده، حمد خداوند متعال و تکبیر او را به خاطر توفیقی که به او عنایت کرده بهجا میآورد، و اگر معصیت و تقصیری به خاطرش آمد، از خداوند متعال آمرزش میطلبد و تصمیم برترک آن در آینده میگیرد، و آثار آن را از نفس خویش با تجدید صلوات بر محمد و آل پاکش، و عرضه بیعتبا امیرمؤمنان علیه السلام برخویشتن و قبول آن و اعاده لعن بر دشمنان و مانعان از حقوقش، محو میکند; هنگامی که این محاسبه (جامع و کامل) را انجام داد، خداوند میفرماید: «من به خاطر دوستی تو با دوستانم و دشمنیتبا دشمنانم (و محاسبه جامعی که با نفس خویش داشتی) در مورد گناهانتبه تو سختگیری نمیکنم و تو را مشمول عفو خود خواهم ساخت!» (20)
آری این استبهترین طرز محاسبه نفس!
2- آثار محاسبه نفس چیست؟
از آنچه در بحثهای گذشته آمد، پاسخ این سؤال روشن میشود، ولی بسیار بجاست، از تعبیراتی که در احادیث اسلامی آمده است در اینجا بهره گیری کنیم:
در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام میخوانیم: «من حاسب نفسه وقف علی عیوبه و احاط بذنوبه، و استقال الذنوب و اصلح العیوب; کسی که محاسبه نفس خویشتن کند، بر عیوب خویش واقف میشود، و از گناهانش با خبر میگردد (و به دنبال آن) از گناه توبه میکند، و عیوب را اصلاح مینماید» (21)
و نیز از همان امام علیه السلام میخوانیم: «من حاسب نفسه سعد; کسی که به محاسبه خویشتن پردازد، سعادتمند میشود.» (22)
و باز در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: «ثمرة المحاسبة صلاح النفس; میوه درخت محاسبه اصلاح نفس است.» (23)
بعضی از بزرگان علم اخلاق در توضیح حقیقت محاسبه، چنین گفتهاند که مانند محاسبه با شریک است که درباره سرمایه و سود و زیان بیندیشد، اگر سودی حاصل شده، سهم خود را از شریک بگیرد و تشکر کند و اگر خسرانی حاصل گشته او را ضامن بشمرد و وادار به جبران در آینده کند.
سرمایه مهم انسان یعنی عمر که در اختیار نفس اوست نیز همین گونه است; سود آن کارهای خیر، و خسران آن گناهان است; و موسم تجارت تمام طول روز، و شریک او در معامله، نفس اماره است.
نخست درباره فرائض مطالبه کند، اگر انجام یافته خدا را شکر گوید، و خویشتن را به ادامه این راه ترغیب کند، و اگر فریضهای از دست رفته، قضای آن را مطالبه کند، و اگر انجام یافته ولی بطوری ناقص بوده، وادار به جبران از طریق نوافل کند، و اگر معصیتی مرتکب شده، او را باز خواست کند و جبران آن را بطلبد; درست همانگونه که تاجر با شریکش محاسبه میکند،که حتی جزئیترین امور، و کمترین مبلغ را در حساب فرو گذاری نمیکند، تا در معامله مغبون نگردد; بخصوص که انسان در برابر نفس اماره قرار گرفته که خدعهگر است و نیرنگباز، و مکار و افسونگر …!
در واقع کاری را که فرشتگان الهی در قیامتبا او انجام میدهند او در دنیا با خویشتن انجام دهد; و حتی به هنگام محاسبه، افکاری که در مغز او خطور کرده، و قیام و قعود و خوردن آشامیدن و خواب و سکوت را مورد محاسبه قرار دهد، و مثلا سؤال کند چرا فلانجا اکتشدی؟ و چرا در فلان مورد تکلم نمودی … (و سزاوار است انسان محاسبه نفس خویشتن را روز به روز، و ساعتبه ساعت انجام دهد وگرنه رشته کار از دست او بیرون میرود); هرگاه انسان برای هر معصیتی که در طول عمر انجام میدهد، سنگی در حیاط خانه خود بیندازد، بزودی حیاط خانه او پر میشود; عیب کار اینجاست که انسان در حفظ و حساب معاصی سهل انگاری میکند ولی دو فرشتهای که مامور حفظ اعمال او هستند همه را ثبت و ضبط میکنند; و بالاتر از همه، خداوند همه را احصاء میفرماید; همانگونه که قرآن میگوید: «احصاه الله و نسوه; خداوند حساب آنها را نگه داشته و آنان فراموشش کردهاند!» (سوره مجادله، آیه6) (24)
به عنوان حسن ختام، این بحث را با حدیثی درباره چگونگی حساب روز قیامت که از آن میتوان روش محاسبه دنیا را فرا گرفت پایان میدهیم:
رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: «لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتی یسئل عن اربع: عن عمره فی ما افناه و عن شبابه فی ما اب-لاه، و عن ماله من این اکتسبه و فی ما انفقه وعن حبنا اهل البیت; در روز قیامت هیچ انسانی قدم از قدم بر نمیدارد تا از چهار چیز سؤال شود: از عمرش که در چه راهی آن را سپری نموده، و از جوانیاش که در چه راهی آن را کهنه کرده، و از مالش که از کجا به دست آورده و در چه راهی مصرف نموده، و از محبت ما اهلبیت: (که آیا حق آن را ادا کرده یا نه.)» (25)
معاتبه و معاقبه (سرزنش کردن و کیفر دادن)
پنجمین گام که بعد از «محاسبه» انجام میگیرد، مساله معاتبه و معاقبه یعنی سرزنش و مجازات نفس است در برابر خطاها و خلافهایی که از او سرزده است; زیرا اگر انسان حساب کند، و در مقابل کارهای خلاف، هیچ واکنشی نشان ندهد، نتیجه معکوس خواهد شد; و به تعبیر دیگر، باعث جرات و جسارت نفس است.
همانگونه که وقتی انسان کارمندان و کارگران و شرکای خود را پای حساب حاضر میکند و از آنها تخلفها و نادرستیهایی در حساب میبیند، در برابر آن واکنش نشان میدهد و به نوعی آنها را کیفر میدهد – از مرحله خفیف و ملایم مانند سرزنش گرفته تا مرحله کیفرهای مختلف – کسانی که در مسیر قرب خدا گام برمیدارند و به سیر و سلوک مشغولند، نیز در برابر نفس سرکش باید چنین باشند; در غیر این صورت، محاسبه نتیجه معکوس میدهد;یعنی، موجب جرات و جسارت بیشتر میشود.
قرآن مجید تا آن حد به این مساله اهمیت داده که به نفس «لوامه» سوگند یاد میکند و میفرماید: «و لا اقسم بالنفس اللوامة (26) » (27) و میدانیم نفس لوامه همان وجدان بیداری است که صاحبش را به هنگام ارتکاب کار خلاف ملامت و سرزنش میکند، که این خود نوعی معاقبه و مجازات خویشتن است.
روشن است که معاقبه و مجازات خویشتن در برابر کارهای خلافی که از انسان سرزده سلسله مراتبی دارد که از ملامتشروع میشود، سپس به مراحل شدیدتر مانند محروم کردن خویشتن از بعضی لذائذ زندگی در یک مدت معین منتهی میشود.
در قرآن مجید به نمونه جالبی از این موضوع در مورد سه نفر از متخلفان جنگ تبوک اشاره شده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله پس از بازگشت از جنگ، به مسلمانان دستور داد که با آنها ترک رابطه کنند تا آنجا که زمین با آن همه وسعتش بر آنها تنگ شده آنها در مقام توبه بر آمدند، و به مجازات خویش پرداختند، به این صورت که خودشان نیز یکدیگر را ترک گفتند و در انزوای کامل به ادامه توبه مشغول شدند; پس از مدتی خداوند توبه آنها را پذیرفت، و این آیه را نازل فرمود: «و علی الثلاثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم و ظنوا ان لاملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم; (همچنین) آن سه نفر را که (در مدینه) باز ماندند (و از شرکت در تبوک خود داری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، و (حتی) جایی در وجود خویش برای خود نمییافتند، و دانستند که پناهگاهی از خدا، جز به سوی او نیست، در این هنگام خدا آنان را مشمول رحمتخود ساخت، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند (و خداوند توبه آنها را پذیرفت) که خداوند توبه پذیر و مهربان است.» (سوره توبه، آیه118)
جمله «و ضاقت علیهم انفسهم; نفس آنها بر آنها (نیز) تنگ شد» ممکن است اشاره به همان مساله «معاقبه نفس» باشد که آنان برای مجازات خویشتن یکدیگر را ترک گفتند و در انزوای مطلق فرو رفتند، و اینجا بود که خداوند توبه آنان را پذیرفت.
در شان نزول آیه102 سوره توبه: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم;و گروه دیگری به گناهان خود اعتراف کردند، و اعمال صالح و ناصالحی را به هم آمیختند، امید میرود که خداوند توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند غفور و رحیم است.» داستانی درباره «ابولبابه انصاری» نقل شده،که از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله بود، ولی بر اثر سستی، از شرکت در جنگ تبوک خود داری کرد، بعدا سخت پشیمان و ناراحت گشت; به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و خود را به یکی از ستونها که امروز به «ستون ابولبابه»، یا «ستون توبه» معروف استبست، و سوگند یاد کرد که خود را بازنکند، مگر این که پیامبر صلی الله علیه و آله بیاید و گره را بگشاید; یا به تعبیر دیگر، خداوند اعلام قبولی توبه او را بنماید. مدتی بر این حال ماند، سپس آیهفوق نازل شد و قبولی توبه او را اعلام کرد.
روشن است که اقدام ابولبابه، نوعی «معاقبه» و مجازات خویشتن در برابر کار خلاف بود، و نشان میدهد که این مرحله از سیر و سلوک در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و در میان یاران او نیز وجود داشته است.
جمله خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا (اعمال صالح و ناصالحی را به هم آمیختند) نیز میتواند اشاره به این معنی باشد.
در احادیث اسلامی نیز اشاراتی به مساله معاقبه دیده میشود; از جمله:
1- امیر مؤمنان علی علیه السلام در اوصاف برجسته متقین و پرهیزکاران که در نهجالبلاغه آمده است، در شرح یکی از اوصاف آنها میفرماید: ان استصعبت علیه نفسه فی ما تکره لم یعطها سؤلها فی ما تحب; هرگاه نفس او در انجام وظایفی که خوش ندارد، سرکشی کند (و به راه گناه برود) او هم از آنچه دوست دارد محرومش میسازد (و از این طریق نفس سرکش را مجازات میکند).» (28)
منظور این است که در برابر سرکشی نفس، گاه آنچه مورد علاقه او از خواب و خوراک و استراحت است، از او دریغ میدارد، تا از این طریق مجازات شود و دیگر به راه عصیان و نافرمانی حق نرود.
2- در حدیث دیگری که در «غررالحکم» از آن حضرت آمده است، چنین میخوانیم: «اذا صعبت علیک نفسک فاصعب لها تذل لک; هنگامی که نفس بر تو سخت گیرد (و در برابر طاعت فرمان حق به آسانی تسلیم نگردد) تو هم بر او سختبگیر (و خواستههایش را از او دریغ دار) تا در برابر تو تسلیم گردد!»
3- و نیز از آن حضرت آمده است: «من ذم نفسه اصلحها، من مدح نفسه ذبحها; آن کس که نفس خویشتن را مذمت ( و سرزنش) کند سبب اصلاح آن را فراهم کرده، و آن کس که خویشتن را مدح و ثنا گوید، گویی خود را ذبح کرده است.» (29)
4- باز در حدیثی از همان امام همام، امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است که فرمود: دواءالنفس الصوم عن الهوی، و الحمیة عن لذات الدنیا; داروی نفس (سرکش) روزه گرفتن از هوی و هوسها و پرهیز از لذات دنیا است.» (30)
در حالات صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و علمای بزرگ و مؤمنان پاکدل، نمونههای فراوانی از این مطلب دیده میشود که آنها به هنگام ارتکاب گناهی، خویشتن را در معرض معاقبه و مجازات قرار میدادند، و هر کدام به نوعی برای عدم تکرار گناه در آینده اقدام مینمودند; از جمله:
1- در حالات یاران پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که یکی از اصحاب به نام به «ثعلبه» (31) که از طایفه انصار بود; با «سعید بن عبدالرحمن» (که از مهاجران بود) پیمان برادری داشت; در یکی از غزوات «سعید» به همراهی پیامبر صلی الله علیه و آله به میدان جهاد شتافت، و «ثعلبه» در مدینه ماند و به دوستخود اطمینان داد که مشکلات خانواده او را حل میکند، و از همین رو هر روز برای آنها آب و هیزم میآورد و در حل مشکلاتشان میکوشید.
روزی زن «سعید» درباره مطلبی از پشت پرده با ثعلبه سخن میگفت، هوای نفس بر او چیره شد، پرده را کنار زد، همین که چشمش به همسر زیبای سعید افتاد دل از دستبداد و گام پیش نهاد و دست دراز کرد که زن را در آغوش گیرد، ولی همسر سعید فریاد زد، ثعلبه چه میکنی؟ آیا روا استبرادر مجاهدت در راه خدا مشغول جهاد باشد و تو در خانه او نسبتبه همسرش قصد خلاف داشته باشی؟!
این سخن، ثعلبه را تکان داد، گوئی از خوابی عمیق برخاسته بود، فریادی کشید و از خانه بیرون رفت و سر به کوه و صحرا گذاشت،و به گریه زاری مشغول شد و میگفت: «الهی انت المعروف بالغفران و انا الموصوف بالعصیان; خدایا تو معروف به آمرزش و من موصوف به گناهم!»
به این ترتیب او خود را در محرومیت و تنگنا برای مجازات خویشتن نسبتبه خطایی که از او سرزده بود قرار داد; سرانجام طی داستان مفصل خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و به پیشگاه آن حضرت توبه خویش را عرضه نمود، و آیه135 سوره آل عمران در حق او نازل شد، و توبهاش مقبول درگاه الهی افتاد و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون; و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا میافتند و برای گناهان خود طلب آمرزش میکنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمیورزند، با این که میدانند!» (32)
2- در حالات فقیه بزرگ عالم شیعه، مرحوم آیت الله بروجردی (قدس سره الشریف) نقل شده که هرگاه عصبانی میشد، و احیانا به بعضی طلاب درس خود پرخاش میکرد، با این که این پرخاش همانند پرخاش پدر نسبتبه فرزندش بود، بلافاصله از همین پرخاش مختصر، پشیمان شده و در مقام عذرخواهی و جبران بر میآمد، و طبق نذری که داشت، فردای آن روز را برای جبران این کار روزه میگرفت; و به این ترتیب، خود را در برابر این کار کوچک معاقبه میفرمود.
3- یکی از علمای بزرگ اخلاق نقل میکرد که یکی از آقایان اهل منبر میگفت: من در آغاز منبرم سلام بر امام حسین علیه السلام میکنم و جواب میشنوم، اگر جواب نشنوم منبر نمیروم! این حالت روحانی از آنجا برای من پیدا شد که روزی وارد مجلس مهمی شدم و واعظ معروفی را بر منبر دیدم، این خیال در دل من پیدا شد که بعد از او سخنرانی جالبی کنم و او را بشکنم! به خاطر این خیال غلط تصمیم گرفتم چهل روز به منبر نروم به دنبال این کار (معاقبه خویشتن در مقابل یک فکر خطا و خیال باطل) این نورانیت در قلب من پیدا شد که پاسخ سلامم را به حضرت، میشنوم. (33)
کوتاه سخن این که: مراقبه و سپس محاسبه در صورتی اثر قاطع دارد، که مساله «معاقبه» و کیفرهای مناسب، نسبتبه نفس اماره و هوی و هوسهای سرکش را در پی داشته باشد وگرنه تاثیر آن بسیار ضعیف خواهد بود.
ولی این به آن معنی نیست که اعمال مرتاضان و بعضی از صوفیان منحرف را امضا کنیم، و بر داستانهایی که نمونه آن در پارهای از کلمات «غزالی» در «احیاءالعلوم» آمده است صحه بگذاریم که مثلا انسان برای ریاضت نفس یا جبران خطاهایی که از او سرزده، دستبه اعمال خشونتبار نسبتبه خویشتن بزند و مجازاتهای خطرناک و ابلهانهای نسبتبه خود انجام دهد، بلکه منظور از «معاقبه» کارهایی شبیه آنچه در بالا آمد میباشد، مانند روزه گرفتن، تعطیل کردن برنامههایی که در معرض هوی و هوس است، و محروم ساختن خویشتن از پارهای لذات مادی و امثال آنها.
به گفته مرحوم نراقی در معراجالسعاده: «اگر کار خلافی از او سرزد در مقام تنبیه خود بر آید; مثلا، تن به عبادات سنگین و انفاق اموالی که مورد علاقه اوستبدهد، اگر لقمه حرام یا مشتبهی خورده خویشتن را مقداری گرسنگی دهد، و اگر زبان به غیبت مسلمانی گشوده، مدح او کند یا با سکوت، خود را تنبیه، یا با ذکر خدا آن را جبران نماید; اگر شخص فقیر و تنگدستی را کوچک شمرده و نسبتبه او توهین کرده، مال فراوانی را به او ببخشد، و همچنین نسبتبه سایر معاصی و تقصیرات در مقام جبران برآید