چكيده:
پژوهش حاضر به بررسي رابطه بين هوش هيجاني رضايت زناشويي مي پردازد. جامعه آماري اين پژوهش از كليه معلمان زن متاهل مقطع راهنمايي شهرستان بوانات در سال 91-90 مي باشد.نمونه اين پژوهش به صورت خوشه اي مرحله اي انتخاب شده كه شامل 240 نفر مي باشد.ابزارهاي مورد استفاده در اين پژوهش دو پرسشنامه مي باشد.
1- پرسشنامه هوش هيجاني سرياشيرينگ كه توسط منصوري در ياران ترجمه و هنجار يابي شده است.
2- پرسشنامه رضايت زناشويي هادسون.
بعد از جمع آوري اطلاعات و داده ها آن ها از طريق روش هاي آماري (توصيفي و استنباطي) همچون ضريب همبستگي پيرسون و تحليل واريانس و ضريب تعيين رگرسيون و .. مورد تحليل و تجزيه قرار گرفت. كه نتايج حاكي از آن است كه بين هوش هيجاني و رضايت زناشويي در معلمان زن متاهل مقطع راهنمايي شهرستان بوانات رابطه وجود دارد.همچنين در خلال اين پژوهش رابطه بين هوش هيجاني و موفقيت شغلي هم بررسي شده است كه نتايج نشانگر وجود رابطه بين آن ها مي باشد.
مقدمه:
طرفداران اصلي روان شناسي انسان گرايانه در اين دهه گورن آلبورت، آبراهام مازلو و كارل راجرز عقيده دارند كه يكي از احتياجات ضروري و مبرم انسان اين است كه نسبت به خودش احساسات خوبي داشته باشد هيجان هاي خود را مستقيما تجربه نمايد و از نظر هيجاني رشد كند.
در حيطه روانشناسي انديشمندان بزرگ از طرفي به علت شناسي دردهاي رواني انسان و از طرف ديگر به طرح روش هايي براي بهره مندي انسان از ظرفيت كامل خود در جهت سلامت عمومي پرداخته اند كه همه در جاي مقبول و هر يك تكامل بخش و يا حداقل همپوش نظريه هاي خود بوده است.فرويد به عنوان چهره ي معروف، روان شناسي نيروي اول معتقد است هسته مركزي روان نژدي يا نورتيك اضطراب است. اضطراب يك ترس دورني شده است ترس از اين كه مبادا تجارب درد آور گذشته يادآوري شوند.(شفيع آبادي و ناصري، 1383)
هدف از روان درماني در اين ديدگاه ايجاد سلامت عمومي است.سلامت عمومي دو جنبه دارد يكي هدف از آن سازگاري با محيط بيروني ديگري سازش با محيط دروني، محيط مجموعه عوامل و امكاناتي است مواجهه مي تواند از آن ميان براي توسعه ي توانايي هاي خود به منزله ي يك انسان آزاده دست به انتخاب بزند (با باترسون، 1996، به نقل از شفيع آبادي، 1384)
در سراسر جريان روانكاوي در درجه ي اول بر روش سازش احساسات و عواطف تاكيد مي كند اين احساسات شامل، اضطراب، خصومت و عشق و رنجش و …. و امثال اين ها مي شود به مرور كه احساسات روشن تر مي شوند دفاع هاي كه آن ها را از نظر به دور مي دارند نيز واضح تر مي شوند و به مرور كه مراجع پذيرش بيشتري را از جانب درمانگر احساس مي كند.عشق و علاقه او به خودش افزايش مي يابد، مي تواند احساسات خود را تحمل كند و از دست زدن به دفاع هايي كه ديگر براي كنترل احساسات لزومي ندارد، بپرهيزد (شفيع آبادي، 1379)
به عقيده مازلو (1970)بزرگترين كشف فرويد اين است كه علت عمده بيماري هاي رواني به ترس از دانش درباه خويشتن، درباره هيجان ها، تكانش ها، خاطرات، استعدادها و … به طور كلي اين نوع ترس دفاعي است به اين مفهوم كه نوعي حمايت از عزت نفس ما و از عشق و احترام به خودمان به شمار مي رود ما گرايش داريم كه از هر نوع دانشي كه بتواند باعث شود كه خودمان بدمان بيايد يا احساس حقارت كنيم.(مازسو، ترجمه رضواني، 1384)
ازدواج فرآيندي است كه از كنش متقابل بين زن و مرد كه برخي شرايط قانوني را تحقق بخشيده اند و مراسمي براي برگزاري زناشويي خود برپا داشته اند و به طور كلي عمل آن ها مورد پذيرش قانون قرار گرفته است و اين فرايند ازدواج نام دارد.هم چنين ازدواج ارتباط را مي سازد كه در مقايسه با ديگر ارتباطات انساني داراي تماميتي است بي نظير به عبارت ديگر ارتباطات انساني ديگر يك بعد از ابعاد حيات را مي پوشانند در حالي كه زوجيت داراي ابعاد زيستي، اقتصادي، عاطفي و نيز رواني است به عبارت ديگر همزيستي زوجين در درون خانواده آنان را چنان در گردونه ارتباطات مختلف ازدواج قرار مي دهد كه به هيچ وجه قابل مقايسه با هيچ يك از ارتباطات انساني نيست.
نه تحصيلات نه تجربه و نه معلومات و نه هوش، هيچ يك نمي توانند تعيين كند كه چرا يك نفر موفق نمي شود.چيز ديگري وجود دارد كه ظاهرا جامعه براي آن هيچ توضيحي ندارد.مانند اين موضوع را هر روز در محيط كار، خانه، كليسا، مدرسه و در محله خود مي بينيم. ما مردم با هوش و تحصيل كرده را مي بينيم كه موفق نيستند در حالي كه عده كمي بدون مهارت ها يا خصوصيات بارز بسيار موفق هستند.ما از خودمان مي پرسيم چرا؟ (اسپرينگ استيون ترجمه ساحل آرام 1384) پاسخ اين سؤال تقريبا هميشه به مفهومي به نام هوش هيجاني بر مي گردد يا اين كه شناسايي و اندازه گيري هوش هيجاني از هوش شناختي يا تجربه فرد بسيار دشوارتر است و نيز نمي توان آن را در سابقه كاري قيد كرد، نمي توان قدرت آن را انكار كرد.مدت هاست كه ديگر هوش هيجاني يك راز نيست.مدت هاست مردم درباه هوش هيجاني حرف مي زنند اما قادر نبوده اند آن را كنترل و از آن استفاده كنند.ما بيشترين قسمت از انرژي خود براي خود – بهبودي را به كسب معلومات، تجربه، هوش شناختي، و تحصيلات اختصاص مي دهيم.اين كار زماني عالي مي شود كه بتوانيم هيجان هاي خود، هيجان هاي ديگران و تاثير عمقي را كه بر زندگي روزمره ما دارند به طور كامل درك كنيم.(اسپرينگ استيون ترجمه ي ساحل آرام 1384)
فاصله زيادي بين محبوبيت هوش هيجاني به عنوان يك مفهوم و كاربرد آن در جامعه دو علت دارد.
علت اول: اين است كه مردم آن را متوجه نمي شوند و نمي فهمند.آن ها هوش هيجاني را اغلب با اجتماعي بودن اشتباه مي گيرند. دومين علت: اين است كه آن ها فكر مي كنند انسان ها هوش هيجاني را يا به طور كامل دارند يا اصلا ندارند.با درك هوش هيجاني و پي بردن به اين كه چگونه مي توانيم آن را در زندگي به كار بگيريم خواهيم توانست از تمام هوش، تحصيلات و تجربه هايي كه در طول ساليان اندوخته ايم استفاده كامل ببريم. (اسپرينگ استيون ترجمه ي ساحل آرام 1384).
فهرست مطالب :
چكيده: 1
فصل اول : كليات پژوهش
مقدمه: 3
بيان مسئله: 7
اهميت پژوهش: 9
اهداف پژوهش: 10
اهداف اختصاصي پژوهش: 10
تعريف مفاهيم و اصطلاحات: 11
تعريف نظري: 11
تعريف عملياتي: 11
فصل دوم : ادبيات پژوهش
تاريخچه هوش هيجاني: 13
تئوري هوش هيجاني سالووي و ماير: 16
مفاهيم اساسي هوش هيجاني: 17
تئوري هوش هيجاني گلمن: 18
مولفه هاي گلمن: 18
خود كنترلي و اداره هيجانات خود: 20
همدلي: 21
مهارت هاي اجتماعي: 22
خود انگيزي: 23
آموزش و يادگيري هوش هيجاني: 24
رضايت زناشويي: 27
عوامل شناختي: 28
عوامل ارتباطي: 29
رشد عاطفي و فكري همسران: 31
شخصيت فردي همسران: 31
احترام به يكديگر توأم با صميميت: 31
ابراز محبت و عشق: 32
روابط جنسي: 32
داشتن توافق نسبي: 33
تعداد فرزندان: 33
وضعيت اقتصادي: 33
نزديكي عقيدتي و مذهبي: 34
مدل پنج مرحله اي برچلر: 35
رضايت زناشويي و هوش هيجاني: 38
مروري بر تحقيقات انجام شده در زمينه هوش هيجاني و رضايت زناشويي: 39
فصل سوم : روش اجراي پژوهش
مقدمه فصل سوم: 50
طرح كلي پژوهش: 50
جامعه آماري: 50
نمونه آماري و شيوه انتخاب نمونه: 51
متغيرهاي پژوهش: 51
ابزارهاي پژوهش: 52
روش اجراي پژوهش: 57
روش هاي آماري: 58
فصل چهارم : روش تجزيه و تحليل داده ها
اطلاعات جمعيت شناختي: 60
نتايج به دست امده از پژوهش: 62
فرضيات فرعي پژوهش: 63
اطلاعات بيشتر پژوهش: 66
فصل پنجم : خلاصه و نتيجه گيري
مقدمه فصل پنجم: 79
خلاصه نتيجه گيري: 79
بحث در زمينه يافته ها: 80
محدوديت هاي پژوهش: 85
پيشنهادات نظري: 86
منابع: 87
پيوست 90
پرسشنامه 97